آواز آوار

شیروان یاری‪-‬ عقربه‌های ساعت بر شب قیراندود شامگاه بیست‌ویکم آبان می‌ماسد و زلزله از ناخ زمین بر پوست زمین دست می‌کشد، لوستر می‌رقصد، نور می‌پاشد بر تیله چشم آبی عروسک کوکی در جهان ماهوت رویاهای متولدنشده فرداهای نیامده نسترن، مضراب مرگ بر عمق سنتور گسل زمین، عمیق می‌ساید، چمری آواز آوار سمفونی شیون کوک می‌شود، سلطنت خسرو می‌لرزد، رعد تیشه فرهاد بر بیستون، صاعقه آسمان عشق شیرین می‌شود، نور می‌رود، سات سور در آیینه مرگ سال‌شمارتقویم آبان ترک برمی‌دارد، انار سرخ سر سفره ذهاب می‌چلد بر نارگیل ازگله، دانه‌های یاقوت انار تلخ می‌شوند بر صفحه کر و فر مهتاب.
ناسوت در ناقوس ماهوت ملکوت می‌دمد دم‌به‌دم، پرده برمی‌افتد از اسرار زمین، تیغ زالزالک زلزله تیزی می‌زند انگشت کودکانه، کودکی را.
عصیان زمین شلاق می‌زند کشاله مَرکَب قصرشیرین را، اسب چهار نعل می‌ذهابد بر سرپل زندگی، چهارستون پل می‌لرزد بر صحنه‌ گهواره هستی.
زمین دهان باز می‌کند برای بلعیدن شمیم یاس‌های مادربزرگ بر ایوان پنجره آبان، تازیانه خشم زمین ازگله را در خاموشی شب فرو می‌برد، یاس مادربزرگ در آبادی زرده، زرد می‌خندد به خزان، قرنیه‌ رویاهای کودک قریه ذهاب زیر آواز آوار، خَلاب‌پوش می‌شود.


اختر تاریخ باختران در خطر است و کرمانشاه در اندود اندوه هستی تاب می‌خورد، سقف آرزوها فرومی‌افتد بر النگوی شیشه‌ای دخترک، النگو غلت می‌خورد و در ناودان همسایه‌ زیرین، قندیل زمستان مرگ را در آبان پاییز نقاشی می‌کند، سرخ به رنگ انار و قرمز به قرمزی عمر شقایق.
ملودی چمری با بزم جشن تولد از ساختمان بی‌سقف و بی‌پنجره می‌پاشد بر ویل و وشت ماهیدشت، دستار مادربزرگ از سر می‌افتد و به سجود می‌روبد صفحه صفحه سپید مرگ را.
ناقوس ویرانی در شیپور امداد می‌دمد دم‌به‌دم، رنجموره مویه کلهری مادر ز جملگی وداع خانواده چون ناله نفیر نی تا روم می‌رود.
شهر می‌نالد در تاریکی شب، نفس‌های خزان حَنین حُزن ذَهاب زلزله بر جان را جان‌مایه قصیده سوگ‌ سرود مرگ کرده است.
باد می‌وزد در غرب و بوی مرگ می‌افشاند بر صورت ایران، امشب به جای اختر از آسمان باختران سنگ می‌بارد بر پشت مادری که دمر خوابیده است بر سیمای زرد ترسیده فرزند، زیبایی سقوط شهاب سنگ‌های کهکشان راه شیری دیگر برای شب بیداران غزل‌سرای شیرین و فرهاد معنی ندارد، بیستون می‌گرید بر ترک‌های طاق‌گرا.
آسمان کرمانشاه چنگ می‌زند بر خاک و می‌پاشد بر سر زندگی، چراغ‌های رابطه تاریکند، کسی نیلوفر پلاسیده بر برکه مرگ را صبح‌دم به مهمانی آواز گنجشک‌ها نمی‌برد، گرگ مرگ می‌زوزد در جسم بی‌جان آبان، قمر راه تاریک قمری قفس شکسته زمان را روشن می‌کند برای پرواز، جدال با خاموشی، فریاد زلزله فاجعه‌ تنهایی را در گوش ایران زمزمه می‌کند.
ایران زیر آوار به مادر وطن می‌گوید: آب، سبوی شکسته از رف پنجره می‌افتد بر لب سارا و سرخ می‌زند لبان او را به تشنگی مرگ.
سایبان چشم مساکین مسکن مهر، ممهور به خون عدالت است؛ ناله نقاره‌های حرم حریم خانه‌های بر خاک نشسته می‌نالند در بامداد امتداد امداد.
زخم قلب غرب ایران ناسور است و جویبار خون آبان را رسولان رسانه به رسالت تاریخ چنان نوشتند که پاییز هرسال تمام هستی را در آیه تاریک آبان به تراژدی ادوار رستن‌های ابدی پیوند زنند.
در سرزمین من (من‌ها)، زیر آوار آواز (ماها) رنگ شمس از خاور گرفت و رودبار غم را از منجلاب منجیل به کویر بم چنان بدوخت که طاق بستان به لرزه از لرزیدن زمین لب به شکوه گشود.
شین شیون ایران برای کوچ پرستوهای کلهر زبان از قشلاق پاییز به ییلاق آسمان بر بیستون به یادگار خواهد ماند.
با تو مهتاب‌شبی از کوچه‌های دیار عاشقی شیرین و فرهاد خواهیم گذشت و بر مزار زور زلزله پرستوهای شب کوچیده این دیار خواهیم سرود که روزگار غریبی نبود نازنین، جرعه‌جرعه آب در جام حیات ریختیم تا تو ممد حیات را به ممات جان ندوزی، خیمه‌به‌خیمه، چادر زدیم قامت خمیده‌ات را زیر بار سنگین خشم زمین، سلامت را به جان پاسخ گفتیم و سر در گریبان زلزله فرو نبردیم. ایران برای مرهم زخم تو به پا خاست. رسانه سرمه بر چشم نمناک غروب خورشید زندگی تو پاشید اما اگر اینکه قمقمه آب دخترکان و پسرکان شمال، جنوب وشرق ایران به زخم غرب لب تو نرسید و تو تشنه لب به انتظار سقا، در مرگ سقوط کردی، ای هم‌وطن! مرا ببخشا؛ که ستون‌های عدالت را با مهرورزی به سقف زندگی تو عنایت نکردند.
سایر اخبار این روزنامه